سازمان هایی که به موفقیت می رسند – با سود بالا و شهرت خوب – این کار را انجام می دهند زیرا ویژگی های مشترکی دارند که تقریباً سطح معینی از موفقیت را تضمین می کند.ویژگی مشترک کسب و کار های موفق در این مقاله سوشال بست بخوانید.
افرادی که یک سازمان را اداره می کنند، لحن فرهنگ، نگرش و ارزش های شرکت را تعیین می کنند، که می تواند منجر به موفقیت شود یا کسب و کار را از مسیر خارج کند. به عنوان بخشی از فرهنگ شرکت، دانش، باورها و رفتار تعیین می کند که چه کسی استخدام می شود، کدام اهداف در اولویت هستند و چگونه تصمیمات تجاری گرفته می شود.
سازمان های موفق دارای رهبری هستند که افرادی را استخدام می کنند که برای اهداف شرکت مناسب هستند. بدیهی است که نگرش رهبران باید جنبه مثبتی داشته باشد تا سازمان را به موفقیت برساند. سازمانی که برای مسئولیت پذیری و ایجاد تغییرات لازم در زمانی که شرایط اقتضا می کند ارزش قائل است، به احتمال زیاد موفق خواهد شد.
سازمانهای موفق اهدافی را ایجاد میکنند و اقداماتی را برای رسیدن به آنها در مهلتهای زمانی مشخص با استفاده از یک طرح کسبوکار درست برنامهریزی میکنند. به عنوان مثال، یک شرکت ممکن است با تولید x تعداد ویجت برای فروش به x تعداد افراد در یک جمعیت خاص، که قبلاً برای موفقیت از طریق تحقیقات بازار هدف قرار گرفتهاند، هدف کسب x دلار سود داشته باشد. ی
ک سازمان موفق شامل برنامه ریزی برای امور مالی و منابع انسانی و همچنین محصول و استراتژی های بازاریابی است – و در صورت لزوم برای اجرای برنامه ها به کارکنان آموزش می دهد. علاوه بر این، شرکتهای موفق مایلند در مسیر باقی بمانند، اما در صورت ارائه فرصتهای خوب، ریسکهای حساب شده را نیز متحمل میشوند.
شرکت هایی که دارای ویژگی کارایی هستند، برای هر بخش از سازمان که به خوبی کار می کنند، رویه هایی در نظر گرفته اند. آنها می توانند با کاهش هزینه ها، سطح بالایی از بهره وری را با نتایج مثبت حفظ کنند.
به عنوان مثال، شرکتی که به طور موثر سفارشات را از طریق بخش خدمات مشتری پردازش می کند، تعمیرات را تا حد رضایت انجام می دهد یا کمپین های فروش و بازاریابی موثری را اجرا می کند، احتمال موفقیت بیشتری دارد. برنامه ریزی از قبل و استفاده مناسب از فناوری به افزایش کارایی کمک می کند.
نحوه برخورد یک سازمان با مشتریان و مشتریان خود تا حد زیادی میزان موفقیت آن را تعیین می کند. ارزش بالا در ارتباط به موقع و محترمانه با مشتریان – و ارائه نتایج برجسته برای آنها – می تواند یک کسب و کار را ایجاد یا شکست دهد، زیرا بدون اعتماد مصرف کنندگان به آن، کسب و کار نمی تواند به کسب سود ادامه دهد. روشی که یک سازمان خدمات مشتری را انجام می دهد تأثیر مستقیمی بر شهرت شرکت در دادگاه افکار عمومی دارد.
شیوه های خدمات مشتری با کیفیت بالا می تواند به کسب و کارها برتری استراتژیک نسبت به رقابت بدهد. کارمندان با انگیزه ای که شغل خود را درک می کنند و رضایت حرفه ای بالایی را احساس می کنند، نسبت به افرادی که بی انگیزه و نسبت به شغل خود بی تفاوت هستند، احتمال بیشتری دارد که سطوح بالایی از خدمات را ارائه دهند.
کارمندانی که انتظارات کارفرمایان خود را درک می کنند و انگیزه دارند تا وظایف شغلی خود را به خوبی انجام دهند، تأثیر مثبتی بر مشتریان دارند. این کارکنان معمولاً در مورد محصولات، خدمات، اهداف و مقاصد شرکت آگاه هستند و می توانند ارزش را به مشتری منتقل کنند.
کارکنانی که انگیزه دارند تا نمایندگان موثر شرکت باشند، برای اطمینان از رضایت مشتری در تمام سطوح از طریق گوش دادن، ارائه اطلاعات و مشاوره و حل مشکلات، زمان صرف می کنند. این می تواند به یک شرکت کمک کند تا پایگاه مشتری را جذب و حفظ کند.
هر چه کارکنان در مورد نحوه عملکرد یک شرکت و انتظارات خدمات آن بیشتر بدانند، انگیزه بیشتری برای انجام وظایف شغلی خود دارند. کارکنانی که در مورد خطمشیهای شرکتی و بهترین شیوهها در زمینه خدمات و رضایت مشتری آموزش دیدهاند، ابزارهایی برای انجام مأموریت شرکت با مشتریان دارند.
آموزش مداوم کارکنان را با تئوریها و ایدههای جدید آشنا میکند تا اطمینان حاصل شود که شرکت به طور مستمر از تکنیکها و رویکردهای نوآورانه رضایت مشتری میماند. کارکنانی که دانش اندکی از تکنیک های خدمات مشتری دارند، احتمالاً انگیزه ای برای ارائه چیزی فراتر از سطوح خدمات اولیه ندارند.
کارمندان در زمانی که احساس می کنند مورد قدردانی کارفرمایان خود قرار می گیرند، انگیزه بیشتری برای انجام وظایف خود و ارائه سطوح بالای خدمات دارند. شرکتهایی که کارکنان را به خاطر تلاشهایشان میشناسند و به آنها پاداش میدهند، احتمالاً کارکنان وفاداری را پرورش میدهند که انگیزه کمک به شرکت را برای موفقیت دارند.
کارکنانی که احساس میکنند در شرکت سرمایهگذاری شدهاند – از طریق پاداشها، طرحهای مشارکت در سود یا برنامههای شناسایی – این انگیزه را دارند که به طور مداوم سطوح خدماتی را ارائه دهند که مشتریان را راضی نگه دارد.
ارائه بازخورد مستمر و نقدهای سازنده عملکرد می تواند انگیزه کارکنان را برای برتری در ارائه سطوح بالای خدمات ایجاد کند. این را می توان با انجام ارزیابی عملکرد منظم با نمایندگان خدمات مشتری و تشویق ارتباطات باز در مورد انتظارات خدمات به دست آورد.
به کارکنان اجازه دهید بدانند چگونه می توانند به بهترین شکل با مشتریان تعامل داشته باشند. کارکنانی که اختیار دارند از طرف شرکت در تصمیم گیری های خدمات مشتری عمل کنند، اغلب انگیزه دارند تا با مشتریان کار کنند تا نتایج مثبتی را ایجاد کنند که به طور مثبت بر سازمان منعکس شود.
هر روز، مدیران وظیفه رهبری و الهام بخشیدن به افرادی را دارند که زیر نظر آنها کار می کنند. این شامل برنامه ریزی برای موفقیت تیم، و تحقق آنچه برای اداره یک کسب و کار نیاز است، می شود. پنج کارکرد کلیدی به عنوان راه هایی در نظر گرفته می شود که مدیریت باید با اعضای تیم رهبری و تعامل داشته باشد. از برنامه ریزی تا بررسی، هرچه مدیریت خاص تر باشد، کسب و کار در دستیابی به اهداف مؤثرتر است.
نکته
پنج کارکرد کلیدی مدیریت عبارتند از برنامه ریزی استراتژیک، سازماندهی منابع، کارکنان، هدایت فعالیت ها و کنترل موفقیت شرکت.
برنامه ریزی استراتژیک فرآیند ارزیابی اهداف شرکت و سپس تعیین مسیری برای موفقیت است. این تابع فعالیت ها و اهداف موجود را ارزیابی می کند. سپس مدیران فعالیت هایی را برنامه ریزی می کنند که منجر به دستیابی به آن اهداف می شود.
رهبران تمایل بیشتری به استراتژیک بودن دارند: آنها باید به حلال مشکلات تبدیل شوند که بتوانند تصویر بزرگ را ببینند و در عین حال چیزهای خاصی را که بر موفقیت کلی تأثیر می گذارد نیز شناسایی کنند. به عنوان مثال، اگر هدف بهبود زمان لازم برای انجام سفارش مشتریان باشد، یک استراتژی عملیاتی برای بهبود تحقق محصول اجرا می شود.
عملکرد سازماندهی منابع را برای دستیابی به اهداف تعیین شده در عملکرد برنامه ریزی گرد هم می آورد. منابع شامل مواد، پرسنل و پشتوانه مالی است. رهبران باید شناسایی کنند که چه فعالیتهایی ضروری است، آن فعالیتها را به پرسنل خاصی محول کنند و به طور مؤثر وظایف را محول کنند.
رهبران باید وظایف را هماهنگ کنند تا منابع را به طور موثر به سمت اهداف حفظ کنند. اولویت بندی منابع ضروری در هر زمان مهم است. به عنوان مثال، اگر به موجودی بیشتری نیاز است اما شرکت منابع مالی لازم برای به دست آوردن موجودی را ندارد، اولویت رفع نیاز مالی است.
هنگامی که یک کسب و کار کوتاه مدت باشد، توانایی شرکت در ارائه خدمات به مشتریان را فلج می کند و همچنین کارکنان موجود را تحت تأثیر قرار می دهد. مدیریت باید موقعیت های کلیدی کارکنان را شناسایی کند و اطمینان حاصل کند که استعدادهای مناسب در حال انجام آن وظیفه شغلی خاص هستند.
هنگامی که ساختار کارکنان مناسب ایجاد شد، رهبران به آموزش، توسعه حرفه ای، نرخ پرداخت و نظارت بر عملکرد نیاز دارند. رهبران موثر قادر به پرورش استعدادها و شناسایی افرادی هستند که آماده ارتقا هستند.
هدایت فعالیت ها یک عملکرد کلیدی است. آگاه ساختن کارکنان از آنچه که باید انجام شود و همچنین تا چه زمانی مسئولیت مدیران است. با این حال، روسا به مردم می گویند که چه کاری انجام دهند، در حالی که رهبران مردم را تشویق می کنند تا به روش های معناداری مشارکت کنند.
عملکرد هدایت، رهبران را ملزم می کند که کارهایی بیش از دستور دادن ساده انجام دهند، حتی اگر وظایفی برای موفقیت کسب و کار تکمیل شوند. این کارکرد با نظارت بر زیردستان آغاز می شود و در عین حال تیم ها را به طور همزمان از طریق رهبری هدایت شده که به روش های روشن ارتباط برقرار می کنند، برانگیخته می کند.
سیستم های کنترلی به تمام فرآیندهایی اطلاق می شود که رهبران برای نظارت بر موفقیت ایجاد می کنند. مربیان ورزشی ضرب المثلی دارند که “برنده ها امتیاز می گیرند” به این معنی که برندگان می دانند کجا هستند و می دانند برای رسیدن به یک هدف چه چیزی لازم است. این عملکرد کسب و کار به رهبران نیاز دارد که استانداردهای عملکرد را ایجاد کنند، عملکرد واقعی را اندازه گیری کنند و معیارها را برای تعیین ناهنجاری ها مقایسه کنند.
برای مثال، یک رهبر فروش فقط بر روی اعداد نهایی فروش متمرکز نیست. او فعالیت های پیشرو مانند تعداد حداقل زمین ها و تماس های خروجی را در نظر می گیرد.
رهبران دادهها را بررسی میکنند و در فرآیندها، سیاستها، آموزش یا پرسنل برای رسیدگی به خرابیها بر اساس آن دادهها، تنظیماتی را انجام میدهند. رهبران برنده به عملکرد ضعیف به عنوان شکست نگاه نمی کنند، بلکه به عنوان فرصتی برای حل مشکلی که نتایج مطلوب را به همراه دارد، نگاه می کنند.
10 گام برای شروع یک کسب و کار موفق